توضیحات: من مدت زیادی است که مکنزی میس را از زمانی که دوست خوب پدرش شدهام میشناسم و نمیتوانم متوجه جذابیت او در این اواخر نشده باشم. بنابراین، وقتی او مرا با دختر چشم لزبین جنده دودیاش تنها میگذارد، هنوز میتوانم تصور کنم که نفوذ کردن به بیدمشک نوجوان او چگونه خواهد بود. در نهایت، دستم را روی ران او می کشم، مکنزی نفسش را در حالی که کلیتوریس حساسش را لمس می کنم، نفس می کشد. زمانی که از من خواست روی زانوهایم بیایم و نزدیک استخر بخورم، کاملاً خیس شده بود. سپس چندین چیز به او یاد دادم، بیدمشک بی تجربه اش را شخم زدم تا آلت تناسلی من را اشغال کند. مایه تاسف است که پدرش منی روی صورتش می گیرد...