مادر الکسیاس به تعطیلات رفت و او را بدون پول، غذا و ماشین رها کرد. او به دنبال مقداری پول نقد در کشوهای مادرش رفت و به جای آن یک دیلدو بزرگ پیدا کرد! دیدن این هیولا کنجکاوی او را برانگیخت، بنابراین او را روغن زد لزبین لوله و سعی کرد ببیند آیا می تواند او را در بیدمشک کوچکش فرو کند یا خیر.