الکسیا گلد، به سلامتی دیوانه کننده. مادرش به تعطیلات رفت و نه پولی برای غذا گذاشت و نه ماشینی برای رفت و آمد. و وقتی کمی آرام شد به دنبال پول به اتاق مادرش رفت. در عوض، چیزی که من پیدا کردم یک آلت مصنوعی غول پیکر بود. او تصمیم گرفت آن را امتحان کند و وارد دوست خواهرش شود. لز پارتی