توضیحات: من تازه شروع به طغیان کردم که یک پرنده بلوند سینه بزرگ به نام امبر جین به صندلی عقب رفت. امبر از فیلم های لزبین من خواست که او را به مغازه ناخن فروشی ببرم و معلوم شد که در شمال شفیلد است. امبر به من گفت که من بهترین راننده تاکسی هستم که او تا به حال دیده است و من بسیار متملق شدم. من احساس بی ادبی می کردم، بنابراین به ما پیشنهاد دادم جایی برای ایستادن و تفریح لزبین ها پیدا کنیم، و آمبر بیش از این تمایل داشت. وقتی جایی برای ژاکتم پیدا کردم با سینه های بزرگش مرا مسخره کرد و بعد از پنجره به سمت صندلی عقب رفت. پاهامو گذاشتم پشت سرم، خیلی شل شدم و فکر کنم یه چیزی کشیدم، کهربا بهم مالید، جوراب شلواریمو پاره کرد و یه بیدمشک خورد! من تمام تراژدی هایم را فراموش کردم و در حالی که او به الاغم می زد تغییر موضع دادم و بعد گرفتار شدیم. قبل از رسیدن پلیس به محل من پرواز کردیم، سپس من مجبور شدم با بیدمشک آمبر بازی کنم. ما در صندلی عقب 69 ساله بودیم، سپس با انگشتان عمیق او، او روی صورتم ظاهر شد!