توضیحات: در یک صبح آرام، مدی می و ست گمبل در رختخواب دراز می کشند و بوسه ای مهربان با هم رد و بدل می کنند. آنها بالاخره به خانه جدیدشان نقل مکان کردند و اولین صبح آنها با هم بود. از آنجایی که یکدیگر را در آغوش می گیرند، به این فکر می کنند که چقدر خوب است که دیگر با هم اتاقی ها زندگی نکنند و در نهایت کمی خلوت داشته باشند. مدی دیگر نگران راه رفتن برهنه در خانه برای یک نفر یا مزاحمت سایر مستاجران با صداهای ارگاسمش نیست. داستانهای لزبین مادی پیشنهاد می کند که همه کارها برهنه انجام شود. ست آن را دوست دارد، اما مخالف این است که تا زمانی که در آنجا زندگی می کنند، هرگز در خانه لباس نپوشند. چرا الان شروع نمیکنی؟ سوتینش را در می آورد و سینه های پرش را نمایان می کند. ست نمی توانست آنها را با ملایمت ماساژ دهد و چشمانش را با مدی گره کرده بود. خلق و خوی عالی است. آنها با شور و شوق بیرون می روند، زبان در دهان، در حالی که بدن یکدیگر را می مالند و می بوسند و این فصل جدید زندگی خود را آغاز می کنند.